گناهت را نمي بخشم ؛ نگاهت را نمي خواهم
گل مسموم عشقت را نمي بويم؛ لبانت را نمي بوسم
دگر افسانه ي عشق ترا با كس نمي گويم
دگر جادوي چشمانت به جانم بي اثر باشد
دگر آغوش گرمت بهر من مگشاي
كه اين مجنون سرگردان زعشقت بي خبر باشد
چه شبها، بي تو در درياي غمها غوطه ور گشتم
چه شبها با خيالت از دو عالم بي خبر گشتم
به دنبال تو ، من آواره بر هر كوي و در گشتم
به اميد وفايت هر زمان آشفته تر گشتم
نگاه گاه گاه تو قرار از من ربود آخر
ولي افسوس عهدم را شكستي بي وفا !
اما چه زود ، آخر ....!
تو جانم را به سوزو ساز غمها آشنا كردي
تو اول بار آغوش محبت بهر اين بيچاره وا كردي
به طوفان بلا خود را رها كردي
نگاهت رنگ عشق و مهرباني داشت
دريغ از آن همه افسانه هاي تو
دريغ از آن همه شوقي كه افكندم به پاي تو
شكستي عهد عشق آسماني را
گل بي بوي عشقت را به دست ديگري دادي
ندانستي كه هرگز عاشقي چون من نخواهي داشت
ندانستي كه هرگز ديگري چون من برايت ؛ سر نخواهد داد
اگر يار جديدت سيم و زر دارد
اگر ديبا ؛ اگر الماس و ياقوت و گهر دارد
اگر او زيور از من بيشتر دارد
بدان ! الماس شوق من
بدان ! ياقوت اشك من
بدان! رخسار زرد من بسي از گنج هايش قيمتي ارزنده تر دارد
تو گر عشق مرا اين سان به باد نيستي دادي
تو گر ويرانه كردي آشيانم را
تو گر نشنيدي آواي فغانم را
تو گر دادي به طوفان جسم و جانم را
بدان ! من هم دگر در آرزوي بوسه اي جان نمي بخشم نگاهت را
نمي جويم لبانت را نمي بوسم
دگر افسانه ي عشق ترا با كس نمي گويم
اگر عمري وفا كردم
پشيمانم ؛ تو را ديگر رها كردم
پشيمانم ؛ پشيمانم...!!!
.
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
کافه عشق و آدرس
aysan1373.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.